مسئله تعلیم و تربیت، مسئله ی ساختن افراد انسان است. مکتبی که در زمینه های گوناگونی چون اقتصاد، امنیت و سیاست، نگاهی سیستماتیک دارد؛ لاجرم برای آموزش و پرورشِ افراد نیز تدابیری می اندیشد. سیستم آموزش و پرورش هر مکتب، در نسبتِ با نگاهِ آن مکتب به متربی شکل می گیرد.
لذا شناخت انسان (به عنوان متربی) امری لازم و غیرقابل انکار است که فلاسفه و حکمای شرق و غرب در طول سال های متمادی به آن پرداخته اند.
در نگاه غیر الهی، صرفاً غریزه انسان مورد توجه و مداقه قرار می گیرد که این نوع تفکر، ساختارِ ناهنجارِ اجتماعیِ غرب را منتج شده است.
در مقابل این نوع نگاه، نگاهی مبتنی بر دین و مبانی الهی وجود دارد که پرورش موجودات زنده باید تابع و پیرو فطرت باشد. روند پرورشِ انسان، نهایتا به شکوفایی استعدادهای او می انجامد که شکوفاییِ استعدادهای فردِ فردِ یک جامعه، شکوفاییِ استعدادهای یک کل یا همان جامعه را سبب می شود.
رشد و نمو یک شاخه گل در گرو آب و خاک و نور مناسب است. اگر میزان این موارد مبتنی بر طبیعت نشاء نباشد در شکوفایی گل خلل ایجاد میشود و حتی منجر به سر از خاک برنیاوردن گل خواهد شد. کودکی که به دنیا می آید نیز برای شکوفایی استعدادهایش به مراقبت، خوراک و محیطِ مبتنی بر فطرت نیازمند است.
جمهوری اسلامی ایران با ایدئولوژی و مانیفست الهیِ معین، در راستای نظام سازی، الا و لابد، حتما حتماً، باید به مقولهی تربیت کودک و نوجوان جامعه توجه داشته باشد تا فرامین رهبری را در جامعه ساری و جاری سازد.
وزارت آموزش و پرورش یکی از ارگان هاییست که به عنوان متصدی این امر شناخته میشود. مقولهی آموزش، صرفا اطلاعاتی در اختیار کودک و نوجوان جامعه قرار می دهد که در دیگر جوامع نیز متداول و در حال اجراست و مورد بحث نیست. موضوع مورد نظر، پرورش انسانهاست که در وزارت مذکور توجه چندانی به آن نمی شود.
از این رو سر درِ وزارت آموزش و پرورش دروغی نصب شده است که با تغییری کوچک، رفع می شود. اگر به تابلوهای دفاتر ثبت "ازدواج و طلاق" دقت کرده باشید؛ "ازدواج" که امری پسندیده و ثواب است با اندازهی بزرگ و "طلاق" به عنوان منفورترینِ حلال در نزد خدا، با اندازه ای کوچک، پایین "ازدواج" نوشته می شود.
بهتر است متصدیان امور، "آموزش" و "پرورشِ" نیز سر درِ این وزارت را به ترتیب طبق اندازه های "ازدواج" و "طلاق" قرار دهند تا تکلیف مخاطب با این وزارت روشن شود.
سازمان صدا و سیما نیز، به عنوان یکی دیگر از متصدیانِ تولید محتوا در راستای شکوفایی استعدادهای کودک و نوجوان شناخته میشود. برای آشنایی با میزان توجه این سازمان به پرورشِ کودک و نوجوانِ کشور، به بررسی چندی از معلمان اخلاق! سیما می پردازیم.
معلم های اخلاقی! مثل خاله شادونه که بذرِ نیازهای کاذب را چنان در قلب کودکانِ پاک طینت جامعه می کارند که ازدحام نامعقول مخاطبانشان منجر به مرگ چند تن می شود.
اما کمی دقیق تر شویم؛ شب و روز کودک ما با چه پیام هایی عجین شده است؟! اگر آیندهای سرشار از عدالت و خیر را برای کشور خود فرض کنیم؛ این پیام ها، از آیندهی مفروض، رویایی بیش باقی نمی گذارد که با انتقال آن پیام ها به مخاطبانش، مرگ تدریجی یک رویا رقم خواهد خورد.
اینجاست که شاهد کودکان مرده ای هستیم که در زندانِ زندگیِ نباتی اسیر شده اند.
هنگامی که شخصیتها، موسیقی ها و دکورهای برنامه های کودک از نمونه های غربی کپی برداری شود؛ دور از ذهن نیست که مفاهیم و سبک ترانه ها و ذائقه سازی ها هم سمت و سوی غربی پیدا کند.
لذا در تلویزیون جمهوری اسلامی ایران، به جای فهم و درک نیاز اصلی و اساسی کودکِ جامعه و پاسخ به آن نیازها، به تمایلات غریزی (حیوانی!) کودک دامن زده می شود.
باید نیازها را تبیین کرد و بدنبال پاسخ به آن ها بود. آشنایی با دین، چه نیازی از این بالاتر وجود دارد؟! مجری های برنامه های کودک جواب هایی نامعقول در برابر نیازهای جدی این گروه سنی هستند.
مجریانی که با تکه کلام ها، طرز پوشش و دیگر المان هایی که چندان تطابقی با دین و شرع ندارند؛ معلمان اخلاقی شده اند که رسانه دولتی به آن ها مجالی داده تا خروارها مطالب بی ارزش را در ذهن مخاطبانشان جا کنند.
هنگامی که در برنامه های کودک هم و غم سازندگان کمیت می شود و کار تا اینجا پیش می رود که تُن تُن کارتون از شبکه های سیما پخش شود؛ انتظاری هم نمی رود که گروه های مطالعاتی و تحقیقاتی دست به تولید داستان ها و سناریوهای سازنده و پرورش دهنده بزنند تا خدای ناکرده کیفیت و محتوای برنامه ها به سمت آن چه باید پیش برود.
به اپیدمیِ در حال شکل گیریِ میانِ گروه های موفق تلویزیونی (صرفا از لحاظ کمی) اشارهای میکنم. در دهه هفتاد، موفقیت کلاه قرمزی در تلویزیون، موجب نیل به مدیوم سینما در بستر فیلم های "کلاه قرمزی و پسرخاله" و "کلاه قرمزی و سروناز" شد.
عمو پورنگ به شبکه خانگی راه یافت و فیتیلهایها علیرغم شکست در شبکه خانگی با " قاطینگا و پاتینگا در شهر" به مدیوم سینما روی آوردند تا در مدیوم سینما دستِ باز تری برای انتخاب آهنگ ها و پخش صحنه های رقص کودکان داشته باشند.
اگر چه شاید مفاهیم اخلاقی و انسانی در آثار فیتیلهایها و کلاه قرمزی وجود داشته باشد اما این مضامین، تواناییِ دفعِ زهرِ ماکیاولیزم موجود در این آثار را ندارد.
برای انتقال یک پیام، صرفا پیام مورد توجه قرار نمی گیرد بلکه نحوه انتقال پیام نیز نقش به سزایی در اثرگذاریِ پیام ایفا می کند.
برای مثال اگر داستان حضرت یوسف در مدیوم سینما توسط هایوود ساخته شود؛ طبیعتا صحنه های ناهنجاری به تصویر کشیده می شود که پیام داستان زندگی حضرت یوسف را خدشه دار می کند و یا حتی اثرگذاریِ معکوسی در نسبت با اثرگذاری آیات قرآن خواهد داشت و به قولی سرکنگبین صفرا خواهد فزود.
همین مثال در مقیاس کوچک تر در مورد فیلم "فیتیله و ماه پیشونی" اتفاق افتاده است. بیانِ نکتهی اخلاقیِ مهروزیِ والدین به فرزندان هدفیست که رقص های موزیکال دختر بچگان را توجیه می کند.
گفتن و نوشتن از بیماری های رسانه ملی پایانی ندارد و به هر حال بخشی از رسالتِ تربیت و پرورش کودکان جامعه بر دوش صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران است که با بودجه های کلان عِدتی و عُدتی ملزم به تولیدِ آثار ارزشمند و دین محوری ست که آیندهی جامعه را تامین کند و چه خوب است اگر گوشه نگاهی به تناسبِ میان فرم و محتوای آثار دیگر کشورها بیندازیم تا اگر محتوای پیاممان دینیست، فرمِ دینی متناسب با آن محتوا را تولید نماییم و ظرف و مظروفی وزین و در خور به کودکان جامعه ارائه دهیم.
نظرات شما عزیزان: